بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

برای پسرم بردیا

کمتر از 12 ساعت مونده تا دیدنت پسرم

عزیزم من آماده شدم برم بیمارستان قربونت برم امشب بستری می شم تا فردا عمل بشم باورم نمی شه که راستی راستی فردا می بینمت فقط آرزوی سلامتیت رو دارم از خداوند می خوام هرچیز خوب رو تو وجودت گذاشته باشه عزیزم مامان مینو هم اینجاست داریم حاضر می شیم که بریم یه خورده استرس دارم ولی خب طبیعیه بابایی هم داره کارهای فردا رو انجام می ده مامانی من فردا در آغوش می گیرمت دوسسسسستتتتت دااااارررررمممم ...
27 شهريور 1390

فقط 2 روز دیگه مونده تا دیدنت قند عسلم

غزیز دلم فقط دو روز دیگه مونده تا بغلت کنم و ببوسمت دل تو دلم نیست وقتی بهت فکر می کنم . وقتی به اینکه منو بابایی از تنهایی در میایم و خانواده 2 نفری ما می شه 3نفر ............. پسرم تو الان به خدا از همه ما بیشتر نزدیکی ...... از خدا بخواه که به همه ما سلامتی و روزیه زیاد بده و از همه مهمتر سلامتی خودت ............. دل همه آب شده برای دیدنت .. همه بهم می گن یعنی بردیا چه شکلیه ؟؟؟ شبیه مامانشه یا باباشه یا ..  ولی باور کن برای من و بابایی فقط سلامتی تو مهمه و بس ..... الهی قربونت برم ما منتظرتیم همه وسایل رو آماده کردیم با بابایی همه کارهارو انجام دادیم دیگه تقریباً فقط مونده قدم مبارک شما گل پسر.... امشب خونه...
26 شهريور 1390

آخرین بیرون دونفره من و بابایی

پنجشنبه ١٧ تیر با بابایی تصمیم گرفتیم بریم شام بیرون و بابا نیما گفت کجا بریم من گفتم بریم درکه آخه دلم یه جای ختک می خواست گفتم شاید الان اونجا خنک باشه ..... خلاصه رفتیم خیلی شلوغ بود ولی تونستیم جای پارک گیر بیاریم و یه جایی بریم بشینیم و شام بخوریم عزیزم خیلی خوش گذشت ان شاءا... هر چه زودتر بتونیم سه نفره بریم بیرون قربونت برم روز قبلش هم رفتم پیش دکترم و گفت همون روز ٢٨ شهریور منتظرت باشیم اما اگه یه وقت حالت اوِژانسی پیش اومد برم سریع بیمارستان ولی خودمم هم فکر نمی کنم زودتر از ٢٨ شهریور بیای بعد از دکتر هم رفتم خونه خاله مهناز با مامان مینو شب خوابیدیم آخه خاله مهناز تنها بود عمو احمد و بچه ها رفته بودن طالقان ...
19 شهريور 1390

دلتنگی مادری ........................

عزیز دلم شبها اصلا نمی تونم بخوابم فکر کنم بیشتر از استرس باشه وگرنه تو که خوبی خدارو شکر.... مثه امشب دیدم خوابم نمی بره دلشوره دارم همش فکرهای عجیب میاد سراغم که نکنه تو این 10 روز که دکترم نیست یه وقت ....... یعنی کلاً می ترسم که زودتر به دنیا بیای مخصوصاً که فهمیدم بیشتر یچه هایی که زودتر به دنیا میان زردی می گیرند ...... خلاصه یاد یه فال افتادم که مخصوص خودمه و همیشه بهم راست می گه نمی دونم راسته یا نه و لی برای من که راست بوده تا الان رفتم سراغ اینترنت و فال گرفتم :   به زودي گره ي كارت باز ميشود و به هر خواسته اي كه داري ميرسي  كسي به زودي به جمع خانواده ي شما افزوده شود دوستان خوبي داري به وقت نياز با آنه...
16 شهريور 1390

آخرین سونوگرافی

عزیز دلم امروز 13/6/90 رفتیم سونوگرافی و دوباره روی ماهت رو با بابایی دیدم ماشاءا... 850/2 کیلوگرم وزن داری که تا دو هفته دیگه بیشتر هم می شی  بعد از سونوگرافی با بابانیما رفتیم مغازه دایی علی اونجا آرش و دیدیم که عکس دخملشو نشونمون داد آرمیتا رو که واقعا با مزه بود یه عالمه لپ داشت بعد از اونجا رفتیم جمهوری و یه دوربین خیلی خوب خریدیم که وقتی شما تشریف آوردین عکسهای خوشگل خوشگل ازت بگیرم  پسرم می دونی که تقریباً دو هفته دیگه شما تو اتاقت می خوابی و دیگه تو دل مامی نیستی دوست ندارم ازم جدا بشی ولی برای اینکه بتونم بغلت کنم و ببوسمت باید بیای بیرون من و بابایی خیلی دلتنگیم که زودتر تموم بشه این دو هفته و صدای گرمت بپیچه ت...
13 شهريور 1390

نزدیک شدن به روز موعود

سلام عزیزم اول باید بگم که تقریباً 17 روز بیشتر نمونده تا دیدن تو .............. سه شنبه 8 شهریور رفتم پیش دکترم و بهم نامه داد که هر لحظه اگر حالم بد شد برم برای بستری بیمارستان . تازه دکترم هم ار 18 تا 26 شهریور نیست مسافرت میره ولی یه دکتر خوب بهم معرفی کرده . اگه به امید خدا اتفاقی نیفته تا 28 شهریور انشاءا... 27 می رم بستری می شم ساعت 10 شب تا فردا صبحش عمل بشم . راستی نی نی آنا دوستم به دنیا اومد 10 شهریور یه دختر ناز به نام آرمیتا .......... چند روزه که خیلی دلم درد می کنه البته دلپیچه ولی خب دیگه آخراشه و هزار ناراحتی ولی در کل من حاملگی راحتی داشتم قربونت برم زیاد منو اذیت نکرده راستی اینم بگم تا پای کامپیوتر می شنم اینقدر ...
13 شهريور 1390

اولین روزیکه مامان فهمید خدا تورو بهش داده

امروز صبح که از خواب بيدار شدم یه مقدار شک داشتم به اینکه باردارم یا نه    رفتم سرکار صبر کردم تا ظهر دیدم هیچ خبری نیست بعد سريع رفتم آزمايشگاه و  آزمايش HCG دادم و در کمال ناباوری دیدم بتا 100 بود  و آزمایش من علامت مثبت رو نشون می داد ساعت 30/5 امروز سه شنبه 28/10/89 فهميدم نی نی دارم و تقریباً 1 ماهت می شه و منو بابات خيلی خوشحاليم فردا صبح هم با خانواده پدرت می ريم شمال تا شنبه عسل ماما. ...
12 شهريور 1390

اولین عید سه نفره ما

عشق من 29 اسفند رفتیم شمال بندر انزلی با خانواده بابایی و خاله های بابایی تقریباً 15 نفری بودیم سال تحویل هم اونجا بودیم ساعت 50/2 نصف شب بود شمال خیلی خوش گذشت خیلی هوا سرد بود ولی خوب بود بابات خیلی بهم می رسید هر کاری یا هر چیزی که دلم می خواست زود فراهم می کرد کلی چاقاله بادوم خوردم ، عزیزم ان شاء ا... عید سال دیگه پیش مایی و سه نفری کنار سفره هفت سین می شینیم چند روز دیگه وقت سونو گرافی دارم فکر کنم به امید خدا معلوم بشه که تو شازده پسری یا دخمل طلا.........   ...
12 شهريور 1390

خرید وسایل

19 خرداد با تمام مامانهای کلوپ مامانهای تیر مرداد و شهریور تو نی نی سایت و دوستهای آینده تو رفتم کافی شاپ خیلی خوب بود تقریباً 20 نفر بودیم البته با شماها 40 نفر ...... عزیزم تخت و کمد کاغذدیواری و موکتت هم آماده شد فقط میمونه پرده که اونم در حال دوخته نمی دونی چقدر اطاقت خوشگله فقط عزیزم تورو کم داره . چند روز پیش هم با بابایی رفتیم آتلیه کلی عکس گرفتیم تا هفته ی دیگه آماده میشه می خوام بزارم تو اطاقت که همه ببینن .... مامان مینو بقیه وسایلت رو که کم بود برات خرید عزیزم الان کلی وسایل داری . من و بابایی وقتی میریم تو اطاقت حس می کنیم که هستی واقعاً یه حالی می شیم وقتی به وسایلت نگاه می کنیم آقا بردیا هر روز که می گذره بیشتر وجودت رو حس ...
12 شهريور 1390

اولین مسافرت هوائی من و تو

پسر مامان داریم همه جا با هم میریم 5 خرداد با عمه نیکا و سمی (دختر خاله بابات) پانیذ دخترش رفتیم کیش خونه عابد و مونا  ولی بابا به خاطر امتحاناتش با ما نیومد .... تو هواپیما کلی ترسیده بودی کلی تکون خوردی آخه منم از هواپیما می ترسم .کلی اونجا بهمون خوش گذشت کلی جاها رفتم دریا رفتیم توی آب من که شنا می کردم  انگار توام شنا می کردی وروجک خان تازه تو کیش سرما هم خوردم ولی با این حال کلی خندیدم و خوش گذشت 9 خرداد هم برگشتیم . عزیزم از کیش کلی برات وسایل خریدم نمی دونی چقدر خوشگلن انشاءا.... زود زود میای همشونو استفاده می کنی کلی لباس برات خریدم کالسکه روروک کریر ساک وسایل پارک بازی وسایل بهداشتی و............ بیشتر وسایلت آبی رنگ ...
12 شهريور 1390